رنج، یگانه علت آگاهی است. بر این اساس انسانها بر دو دسته اند:آنهایی که این را می فهمند، و آنهایی که نمی فهمند.

سیوران، قطعات تفکر

وقت هایی رفته و آمده بود که هوای حوصله، خیال بی انتهایِ بحر می پخت. آن روزهایِ  همین اخیر، از دمادم سپیده نزده تا نیمه های شب، شبانه های "شاملو" را روی دوش گرفته به شوق، سمت خُم"دریا" می بُردم.

بعد به عین غش، نیوشیده خیام وار زمزمه می کردیم:

" یک شب مهتاب ماه میاد تو خواب"

و دریغا از این همه زوال، از این همه ملال! اصلا لعنت به گزارش های بیخود هواشناسی: خیلی هزار سال است که باران نیامده یه ریز!

حالا یکی بیاید این چیدمان کتابهایِ نخوانده یِ حسود، با آن کلمات ممنوعه را از دور و بر من جمع کند. دلم می خواهد بیفتم به دمر، بر بستر بی پایانِ یکی خواب ناممکن رو به هرچه خوش.

گاهی به سر سختی و مقاومت "ولادیمیر" و "استراگون" [1]غبطه می خورم: از مقاومتی که کورسوی خوش بینی را همچنانم روشن نگه می دارند. آنها به رغم تمام مشقات عبور از تاریکی ها، کی آمده در بهانه های خواب من،"اقاقیا" می کارند



[1] . مقصود شخصیت های کتاب "در انتظار گودوی" ساموئل بکت است.



مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها