بدون موسیقی، زیستن خطاست.

فریدریش نیچه

 

 

دوستی که چند سالی است جامه ی معلمی دانشگاه به تن کرده یکی دو قطعه آواز سنتی برایم فرستاد. چنان که "فروغ" گفته "تنها صداست که می ماند"، این صداها را به جان نیوشیدم و سخن شاعره ی قاصدک ها را به شوق زمزمه کردم. از آنجا که آن صدای دلنواز برایم آشنا بود، در فرصتی از او پرسیدم: ای دوست! که بی تو خاکستریم، این ترنم موسیقیایی شبیه صدای خودت بود.اشتباه می کنم؟!

او به لبخندی تائید کرد که: "اگر غم نان بگذارد و بخت یاری کند گاه زمزمه می کنم." به ایشان که فروتنی داشت این عبارت "نیچه"، فیلسوف عالم استتیک را خاطر نشان کردم: "اگر موسیقی و هنر نبود در این روزگار وانفسا، از فرط حقیقت خفه می شدیم!"

باری این چند روز ماضی فرصتی دست داد تا کتاب "نیچه ی زرتشت"[1] را بخوانم. آنجا به مطلبی برخوردم که نیچه زمانی که خیلی جوان بود و در شهر پروس تلمذ می کرد در ستایش عظمت هنر موسیقی به نگارش درآورده بود و طُرفه این که نام این نوشته ی کوتاه را "در حرمت دوست" گذاشته است. در این رساله که گویا در سنین چهارده پانزده سالگی نوشته شده است نیچه بعد آن که هنر موسیقی را هدیه ای الهی می داند تا به یاری آن عظمت خلقت را نیک دریابیم می نویسد: "تمامی استعداد و توان ما در موسیقی جمع می شود تا نهاد و درون ما را متعالی سازد. موسیقی هم می تواند بوالهوس باشد و هم مایه انبساط خاطر شود و با آوای هوش بَر» خویش، قادر است مقاومت هر شخصیت سترگی را درهم شکند. به هر روی، هدف موسیقی آن است که افکار ما را به سوی جهان متعالی و مینوی سوق دهد تا اوج بگیریم و به شدت متحول شویم. موسیقی هم چنین مایه ی سرخوشی و عیش است و هر که و هر کس به آن مهر ورزد، از کسالت نفس(روان) و رنج دوران رها شود."

نیچه در پایان و البته به صراحت می نویسد: " و هر کس که به موسیقی بی اعتناست شاید که ابله باشد. امید که این بزرگ ترین نعمت یزدان، همیشه در سفر حیات همراه من باشد و چه خوشنودم که موسیقی را عاشقانه دوست دارم. بیایید با هم در ثنای ابدی خالقی که این مایه لذت زیبا را به آدمی ارزانی داشته به لطف، با آوای بلند سرودی سر دهیم."

فریدریش نیچه که عمده ی سال های عمر نه چندان طولانی اش را به اندیشه ی "دیونوسوسی"ِ شور حیات و کرنش در عظمت بازگشت جاویدان آن سپری کرد، همواره در نوشته های خود، اینجا و آنجا زندگی را از منظر زیبایی شناختی (استتیک) توصیف می کند. به قول نویسنده کتاب "نیچه ی زرتشت"، نقش موسیقی در جهانبینی استتیک او بسیار برجسته و در خور ستایش است. در زندگی نیچه آمده است که زمانی به یاری دوستش "پیتر گاسِت"، قطعه ای به نام "زنده باد زندگی"[2] برای پیانو می سازد که در واقع به نام زرتشت، پیامبر ایرانی تنظیم شده تا پس از مرگ اش به یاد او نواخته و شنیده شود. این قطعه را وقتی سال ها بعد زن هنر شناس ایتالیایی می شنود، از سر شوق فریاد می زند:

Magnifico! Questa La vera musica ecclesiastica!



[1] . علی محمد اسکندری جو، نیچه ی زرتشت، نشرآمه،1389.

[2] . این عبارت را مقایسه کنید با جمله ی معروف "موسولینی"، دیکتاتور ایتالیا: زنده باد مرگ!



مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها