برای روز تولد صادق هدایت: بیست و هشت بهمن 1281:
"همینکه به دنیا آمدیم در معرض داوری قرار می گیریم، سرتاسر زندگی ما مانند یک رشته کابوس است که در دندانه های چرخ دادگستری می گذرد."
صادق هدایت، پیام کافکا
"مسئله این نیست که زندگی ام را دوباره بسازم. وقتی آدم زندگی نکرده باشد و همیشه زندگی حیواناتی را کرده باشد که شکارچیان را در تعقیب خود دارند، دوباره ساختن به زحمتش نمیارزد؛ روزی که از در این دوزخ دانتهای پا به درون گذاشتم هر امیدی را از دست دادم ! تو گویی تصمیم گرفته شده است؛ باید در این منجلاب گُه دست و پا زد تا نفرت زندگی خفه مان کند."
هدایت، در نامه به شهید نورایی
"حس می کردم که ای دنیا برای من نبود، برای یک دسته آدم های پررو، گدامنش، معلومات فروش و چشم و دل گرسنه بود، برای کسانی که به فراخور دنیا افریده شده بودند و از زورمندان زمین و آسمان، مثل سگ گرسنه جلو دکان قصابی که برای یک تکه دم می جنبانیدند، گدایی می کردند و تملق می گفتند."
هدایت، بوف کور
"من در این جامعه که به فراخور زندگی امثال شماها درست شده نمیتوانم منشأ اثر باشم، بودنم عاطل و باطل است. اما افتخار میکنم در این چاهک خدا هیچ کارهام . در این چاهک فقط شماها حق دارید که بخورید و کلفت شوید. اما من محکومم که از گند شماها خفه شوم!"
هدایت، به نقل از سپانلو
صادق هدایت(1281-1330)، فرزند مشروطه، نویسندهی عصر دیکتاتوری» و به اعتراف بسیاری بزرگترین نویسندهی معاصر ایران است. زندگی و آثار وی، چکیده احوال روشن بین ترین افراد جامعه ایرانی در سالهای پس از شکست مشروطیت و تحقق نیافتن عدالت و آزادی و ناکامی تجدد در مقابله با سنت است.» از این روست که در گذشته و حال، طیفهای مختلف جامعهی روشنفکری و اهل ادب، هر یک به بهانهای، به هدایت هم چون قهرمان خود نگریستهاند. صادق هدایت شدن» در واقع میل پنهان و آشکار همهی ماست، میل آگاه و ناآگاه همهی نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران ایرانی. این قول محمود دولتآبادی که گفته است، نویسندگان ایرانی همه از تاریکخانه او درآمدهاند، در طول این چند دهه ثابت شده است. او درست در شرایطی که در خاک ایران آزادیخواهی و مشروطهطلبی میجوشید چشم به جهان گشود و در بامداد دوشنبه 19 فروردین 1330 در پاریس در گرمابه اتاق پانسیون محقری در بولوار سنمیشل با گشودن شیر گاز به زندگی پر فراز و فرود خویش پایان داد. وقتی او خودکشی کرد کوتاه زمانی بعد، دموکراسی نیمبند دههی 1320 نیز که دورهی تنفس پس از دیکتاتوری رضاشاهی بود، نیز پایان میرسید.
به راستی، چنان که آرین پور گفته استهدایت وجدان بیدار روزگار ما بود.» اگر این وجدان بیدار به هجرت درون پناه می بَرَد، بی شک نوعی فرار از محیط آکنده از خفقان، دروغ و گزمه و محتسب است. محیطی چون محیط زنده به گور: یک دسته سرباز می گذشت، صورت آنها پیدا نبود. شب تاریک و جگر خراش شده بود، از هیکل های ترسناک و خشمگین. وقتی که میخواستم چشمهایم را ببندم و خود را تسلیم مرگ بکنم. این تصویرهای شگفت انگیز پدیدار میشد.»
درباره این سایت